روژين جيگرروژين جيگر، تا این لحظه: 20 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

در انتظار ورود فرشته نازي كه بهشت خدا رو ترک مي كنه و زمینی مي شه.

اول مهر 1390

فردا روژين نفس من ، زندگي بابايي مي خواد سال دوم تحصيلي رو شروع كنه . همه وسايلاش رو جمع كرده و هي مانتو شلوارش رو مي پوشه و كوله اش رو مي ندازه رو دوشش . دلش واسه دوستاش تنگ شده مي خواد زود فردا بشه تا دوستاش رو ببينه .           عشق من دوستت دارم ...
1 مهر 1390

تابستان 1390

روژين بعد از اينكه مدرسه اش تعطيل شد يه استراحتي كرد و نفس كشيد . چون سال اول خيلي براش سخت بود كه احساس وظيفه كنه بياد خونه مشق بنويسه و تكليف انجام بده .  منم از ارديبهشت ماه ديگه سركار نرفتم تابستونو باهم بوديم از تيرماه هم كلاس زبان روژين شروع شد . شنبه چهارشنبه ها مي ره كلاس زبان . هروز مي ريم دنبال پرهام و مي ريم كلاس زبان . شهريور كه كلاس روژين تموم شد يه چندروزي رفتيم شمال و اومديم  و منتظر مدرسه رفتن روژين بوديم . روژين هم وقتي مي شنيد كه چيزي از تعطيلاتش نمونده و دوباره بايد بره مدرسه حس ناراختي بهش دست مي داد هنوز تو حال و هواي بچگيه . قربون اين بچه كه مي خواد هميشه تو هواي بچگي بمونه بشم من . عشقه منه . وقتي تو تنهايي م...
26 شهريور 1390

عكس پايان تحصيلي اول ابتدايي

  امروز بعد از اينكه بچه ها بازيشونو كردند و ناهارشونو خوردند . بعد از ناهار خانم شريفي همه بچه هارو جمع كرد و درس آخر كه درمورد سپاس خداي مهربان و آموزگار بود را باهم خواندند و عكس پايان تحصيل اول ابتدايي و جايزه كه چراغ خواب به شكل قورباغه بود را به بچه ها دادند . فكر مي كنم امروز بهترين روزي بود كه بچه ها در طول سال تحصيلي داشتند .   ...
21 ارديبهشت 1390

جشن الفبا

امروز براي كلاس اوليها جشن الفبا گرفته بودند . صبح بچه ها را بردند پارك الهام توي بلوار فردوس غرب و قرار شد هر مادري هم كه دوست داشت مي تونه از خونه خودش بياد اونجا . خلاصه مادرها جلوي پارك الهام منتظر اتوبوس بچه ها بودند ساعت 8 همه بچه ها اومدند وقتي بچه ها از ماشين پياده شدند روژينو كه ديدم ناخداگاه اشك شوق از چشمم سرازير شد . وقتي ديدم اون بچه كوچولو كه مي بردمش مهد كودك الان بزرگ شده و واسه خودش ماشاله خانمي شده بي اختيار گريه ام گرفت . رفتيم پارك بچه ها براي صبحانه عدسي خوردند بعد از صبحانه حدود ساعت 10 يا 5/10 كيكي كه حروف الفبا رو روش نوشته بودند آوردند . بچه ها همه حروف الفبا رو باهم خوندند و بعدش كيك رو بريدند و خوردند . بعد از...
21 ارديبهشت 1390

روز معلم

امروز روژين خوشگلم همراه با بچه هاي كلاس به مناسبت روز معلم جشن گرفته بودند نماينده هاي كلاس كيك سفارش داده بودند بچه ها خوش گذروندند و همراه با معلمشون عكس گرفتند . روژين خوشگلم بهش خيلي خوش گذشته بود ولي چون من مدرسه نرفته بودم خيلي ناراحت بود چون نمي دونستم كه مادرا مي تونن برن جشن . خلاصه اينكه روژين اولين روز معلم رو تجربه كرد و خيلي خوشش اومده بود . ...
12 ارديبهشت 1390

هشتمين عيد دنياي مامان و بابا

امسال روژين 8 ساله كه زندگي ما رو گلبارون كرده اين فرشته ناز و كوچولو كه داره بزرگ مي شه ، خانم مي شه و مايه افتخار ما . هرچي فرشته ناز من بزرگتر مي شه ما هم به هدفهامون نزديكتر مي شيم لحظه شماري مي كنم واسه اون روزايي كه افتخارات روژين عزيزم رو ببينم چه توي تحصيل و چه توي مراحل ديگه زندگي . هفته اخر سال با همديگه خونه رو تميز كرديم و رفتيم دنبال خريد واسه روژين و روژين عزيزم روزشماري مي كرد واسه فرا رسيدن عيد . مي خواست لباساي نازشو بپوشه و بره بيرون و خوش بگذرونه . عزيزم ، نور چشمم ايشالله كه هميشه خوش باشي و از خدا مي خوام كه هيشه تورو سلامت نگه داره واسه من و بابايي . خوشگلم عيدت مبارك . ...
2 فروردين 1390

آموزش حرف و استثناء و تولد 7 سالگي

  امروز تولد 7 سالگيه روژين عزيزمه همراه با اون دخترم ، عزيزم مي خواد حرف و استثناء رو آموزش بده (مثل ر و ژين ) به مناسبت تولد نازنينم كيك تولدشو بريديم مدرسه . مثل قبل روژين جون دوباره شنل پادشاهيش رو پوشيد و خان شريفي شروع كرد به گفتن داستان پادشاهي كه ف و راً تصميم مي گرفت كاري رو انجام بده . بعد از اينكه داستان تموم شد روژين جون شمعهارو فوت كرد . كيك تولدش رو بريد و با دوستاش عكس گرفت و كيك رو بين دوستاش پخش كرد . بعد از اينكه زنگ خورد ما اومديم خونه و كيك مامان بزرگ روژين جونم آورديم براش آخه روژي جون از مدرسه مي اومد خونه پيش مامان بزرگش . دوباره ما رفتيم سركار . تولدت مبارك     ...
20 بهمن 1389

يلدا 89

ديروز تو كلاس روژين عزيزم نماينده هاي كلاس جشن يلدا گرفته بودند خاله شادي مامان يكي از دوستاي روژين ننه سرما شده بود  برنامه اجرا كرده بود و نماينده هاي كلاس هم واسه بچه ها هديه خريده بودند بهشون خيلي خوش گذشته بود .   ...
1 دی 1389

آموزش حرف ق

امروز روژين عزيزم حرف ق رو مي خواست آموزش بده شب قبلش به همراه پدر روژين كارتهايي كه جهت آموزش تهيه كرده بوديم رو درست كرديم و هديه هاي بچه ها رو هم جمع كرديم و صبح سه تايي رفتيم مدرسه روژين عزيز دل من جيگر بابايي وقتي وارد كلاس شد شنل پادشاهيش رو انداخت رو دوشش و تاجش رو هم زد به سرش و نقش پادشاهي رو بازي كرد كه با حرف ق سرو كار داشت بعد از اينكه خانم شريفي داستان پادشاه قايق سوار رو تعريف كرد روژين جون هديه هارو بين بچه ها تقسيم كرد و واسشون شكلات گرفت و با بچه ها عكس گرفت و حدوداً ساعت 9بود كه آموزش حرف ق تموم شد و با روژين خداحافظي كرديم و رفتيم سركار . روژين جون خيلي خوشحال بود چند روزي بود كه منتظر امروز بود كه بره و كادوهاي بچه ها رو ...
17 آذر 1389

جشن شكوفه ها

امروز اولين روز مدرسه روژين جون بود روز جشن شكوفه ها . سه تايي مون هم خوشحال بوديم  . صبح من و پدر روژين اداره نرفتيم . سه تايي رفتم مدرسه جلوي مدرسه خيلي شلوغ بود . به پدر و مادرها اجازه ندادند كه برن داخل مدرسه روژين جونم رو فرستادم داخل ، خيلي استرس داشت و نگران بود . وقتي رفت داخل برگشت ديدم داره گريه مي كنه ترسيده بود و مي گفت صفم رو نمي تونم پيدا كنم . معاون مدرسه رو صدا زدم و گفتم روژين جون من كلاس 2/1 افتاده و اسم معلمش هم خانم شريفييه . و روژين رو برد . صفها كه تشكيل شد اجازه دادند ماهم رفتيم داخل حياط مدرسه . مادر پدرها مشغول عكس گرفتن و فيلمبرداري بودن و مدرسه هم آهنگهاي قشنگ پخش مي كرد و از بچه ها فيلمبرداري مي كرد...
31 شهريور 1389